[RB@Blog_Title]


خواب دیدم با خدا گفتگویی داشتم.

خداگفت: پس میخواهی بامن گفتگو کنی؟

گفتم :اگر وقت داشته باشید

خدا لبخند زد

گفتم:چه چیز بیش ازهمه شمارا درمورد انسانها متعجب می کند؟

خدا پاسخ داد: اینکه آنها از بودن در کودکی ملول می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را میخورند. اینکه سلامتیشان را صرف بدست آوردن پول می کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند. اینکه بانگرانی نسبت به آینده، زمان حال فراموششان می شود آن چنان که دیگرنه در آینده زندگی می کنند نه در حال . اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.

خداوند دست های مرا دردست گرفت ومدتی هردو ساکت بودیم.

بعد پرسیدم: به عنوان خالق انسانها می خواهید چه درس هایی از زندگی یاد بگیرند؟

خدا با لبخند پاسخ داد: یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد، اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که خوب نیست خود را بادیگران مقایسه کنند. یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم، سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیاب یابد. با بخشیدن, بخشش را بگیرند. یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.،اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند. یاد بگیرند که می شود 2نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند وآن رامتفاوت ببینند. یاد بگیرند که همیشه کافی نیست که دیگران آنها را ببخشند. بلکه خودشان هم باید خود راببخشند و یاد بگیرند که من اینجا هستم. هـــــمیــشــــــــــــــــــــــــــــه.....

ادامه مطلب
برچسب ها

نظرات ارسال شده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی