- نویسنده :
- بازدید : [۵۳۰] مشاهده
- دسته بندی : دسته: مطالب عارفانه ,
______________________________________________________________
ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ اینگونه ﺷﮑﺎﺭ می کنند:
ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ برندہ مقداری ﺧﻮﻥ می ریزند ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ دادہ ﻭ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ می کنند. ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ می بیند، یخ را به طمع ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
ﯾﺦ روی تیغه کم کم ﺁﺏ می شود ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ی تیز، ﺯﺑﺎﻥ سرد و بی حس شدہ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ می بُرد. ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼمی بیند ﻭ به ﺗﺼﻮﺭ و خیال این که ﺷﮑﺎﺭ و طعمه ی ﺧﻮﺑﯽ پیدا کردہ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ می زند.
اما نمی داند یا نمی خواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر، دارد ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩش ﺭﺍ می خورد!
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ آن ﮔﺮﮒ زبان بسته ﺧﻮﻥ می رود تا به دست خودش کشته می شود.
نه گلوله ای شلیک می شود، و نه حتی نیزہ ای پرتاب! اما گرگ با همه غرورش سرنگون می شود.
⭕️ طمع، پول، قدرت، تکبر، فخرفروشی، خیانت، جنایت، حب جاہ و مقام، احساس بى نیازى و بی مسئولیتی درقبال هم نوع می تواند هر انسانى را به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار کند.
هلاکت به دست خودش، نه گلوله ای، نه نیزہ ای و نه ...!