[RB@Blog_Title]

#دریا

#قسمت_اول


♦️«! اولین روز دانشگاهه!دانشگاه تهران!یه آرزو » 

جلوی در اصلی دانشگاه وایستادم!ترسیدم!جرات نمی کنم برم تو!جلوی در دانشگاه واستادم و به سر در قشنگش نگاه می 

!کنم 

!همیشه آرزوی یه همچین روزی رو داشتم 

!حاال اون روز شده اما من می ترسم 

:یه لحظه چشمامو بستم و به خودم گفتم 

تو دریا هستی!پر اراده و شجاع!با پشتکار زیاد!آروم اما سخت کوش!وقتی هم که عصبانی!دیگه چیزی جلودارش نیست!پس برو تو!و رفتم تو 

تا از در دانشگاه وارد شدم،چند تا سال آخری جلوی در وایستاده بودن.نمی دونستم باید کجا برم.

رفتم جلوتر و از یکی از اون پسرا پرسیدم 

ببخشید آقا،من سال اولی م،می شه بفرمایین من کجا باید برم؟


تا اینو گفتم،اونم معطل نکرد و گفت : 

!قربون من 

یه دفعه همشون زدن زیر خنده !مونده بودم چی جوابشو بدم ! » 

بغض گلومو گرفته بود.چیزی نمونده بود بزنم زیر گریه ،اما جلو خودم رو گرفتم و محکم 

واستادم و بهشون نگاه کردم که یکیشون با خنده گفت که این فقط یه شوخی بوده و همگی با من راه افتادن و با خنده و شوخی،منو رسوندن جلو دانشکده ام 

!شروعش برام خیلی جالب بود.یه شروع خاطره انگیز!دانشگاه تهران!سال ٤٤! یه آرزو 

اولین کسی که یادمه باهاش آشنا شدم ژاله بود.یه دختر درس خون و زرنگ مثل خودم.داشتم این ور و اونور نگاه می کردم که از پشت بهم گفت 

!میدونم چه احساسی داری

« برگشتم ظرفش » 

سلام اسم من ژاله 

.سلام،اسم منم دریاس 

!چه اسم قشنگی،مثل خودت میمونه


ادامه دارد..


➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

🔰 قسمت دوم داستان دنباله دار #دریا را فردا شب در کانال و وبلاگ دنبال کنید

ادامه مطلب

نظرات ارسال شده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی