[RB@Blog_Title]

اومد سر کلاس و درس شروع شد.

مشغول گوش کردن به حرف های استاد بودیم که چند تقه خورد به در و بعدش در 

وا شد و سایه ی سیاه تو تاچهار چوب در ظاهر شد !دوباره پچ پچ بین دخترا شروع شد .استاد بهش اجازه داد و اونم اومد 

رفت آخر کلاس یه جا نشست.حالا دیگه مطمئن شدم که اونم دانشجوی همین دانشگاهه.خلاصه استاد شروع کرد به درس 

دادن.داشت فکرم دوباره می رفت طرفش که ایندفعه سر خودم داد زدم که یعنی چه؟؟!تو اومدی دانشگاه درس بخونی یا به 

پسرا فکر کنی؟حواست رو بده به درس ت!اینجوری دیگه دل به درس دادم.خوشبختانه اون پسر آخر کلاس نشسته بود و 

فاصله ش خیلی از من زیاد بود.این دفعه با خیال راحت درس رو گوش دادم تا ساعت اول تموم شد و کلاس رو عوض 

کردیم و همونجوری گذشت تا ظهر شد.با ژاله راه افتادیم طرف ناهار خوری و همونطور که راه می رفتیم ژاله گفت 

از مهناز اینا خبری نیس.انگار... شبم تو همون پارتی موندن - 

. راستش ژاله منم خیلی دلم می خواست برم اون پارتی 

منم دوست داشتم برم اما اگه یک کلمه ازش جلوی بابام یا مامانم حرف بزنم ، می کشنم . تازه حسین که هیچی!خیلی -

غیرتی یه.

تو اون هفته ، یه روز ، وقتی از دانشگاه رسیدم دم خونه ،تا خواستم برم تو ، متوجه شدم که یه خرده اون ور تر 

تو ماشین نشسته و داره نگاهم می کنه.انگار از دم دانشگاه دنبالم اومده بوده 

!تعقیبت کرده بود؟ 

.آره انگار  

مگه بهت اعتماد نداره؟ 

چرا اما این پسرا از بس خودشون از این کارا کردن ، چشمشون ترسیده!فکر می کنن همه ی دخترا مثل همه ن -

دو تایی رفتیم و غذامون رو گرفتیم.عدس پلو بود با مرغ.البته ماست هم تو لیست غذامون بود اما عذر خواهی کردن و 

گفتم از دفعه ی دیگه ماست می دن.خالصه سینی غذامون رو ورداشتیم و یکی یه نوشابه م گرفتیم و رفتیم سر یه میز 

.خالی نشستیم 

ژاله یه قاشق از عدس پلو خورد و گفت 

غذاشون خوبه ها!چقدرم زیاد می دن!پونزده زار چیه واسه این غذا ژاله ! تا حالا تو پارتی رفتی ؟  

هنوز تو فکر پارتی ای؟  

رفتی؟ 

نه ، چطور مگه؟ 

.می خوام بدونم چه جوریه 

.صبر کن مهناز اینا رو که دیدیم ازشون میی پرسیم  

تو بلدی راک اندرول برقصی؟ 

منکه جرات ندارم تو خونه با صدای بلند حرف بزنم چه برسه به رقص ، اونم راک اندرول !تو چی ؟ بلدی ؟ 

.نه ؾمی گن باید با یه پسر ،اول خوب تمرین کنی تا بتونی خوب برقصی 

.من باک اندرول رو خوب می رقصم ، اونم وقتی کسی خونه نباشه !یعنی بابا کرم رو خوب می رقصم 

تو وقتی با خودت فکر می کنی چه چیزایی می آن تو فکرت؟ 

.درس خوندنم ، آینده ام ، شوهر کردنم ، خالصه خیلی چیزا 

به پسرام فکر می کنی ؟ 

آره خب یعنی مقایسشون می کنم با حسین

ادامه دارد.... 

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

 قسمت هجدهم داستان دنباله دار #تنها_عشق_زندگیم را فردا شب در کانال خاص عارفانه دنبال کنید.

ادامه مطلب

نظرات ارسال شده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی