[RB@Blog_Title]

باهاشون حرف می زدن. تو همین موقع چند تا لباس شخصی یه دانشجو رو گرفتن.تا بقیه این جریان رو دیدن ، یه دفعه با 

چوب و سنگ حمله کردن و تموم شیشه های نهار خوری رو شیکوندن !ماجرا تبدیل به یه شورش شد و دانشجوها شروع 

کردن به شعار دادن !

اون وسط یه عده با اون چند تا لباس شخصی درگیر شدن.ما دیگه صبر نکردیم و رفتیم طرف 

دستشویی.دست و صورتمون رو شستیم و اومدیم بریم بیرون که یه دفعه در وا شد و همون پسره اومد تو سینه ی من !نفسم 

بند اومد !یه نگاه بهم کرد و گفت مامورا دنبالمن یه آن به خودم اومدم و بهش اشاره کردم که بره تو یکی از توالت 

ها اونم زود در یه دستشویی رو وا کرد و رفت تو.تا رفت و پشت سرش دو نفر اومدن تو دستشویی که من و ژاله شروع 

کردیم به جیغ کشیدن!بیچاره ها رنگشون پرید همونجور که ببخشید ببخشید می گفتن ، در رفتن بیرون 

دو تایی زدیم زیر خنده و یه خرده صبر کردیم و بعدش... ژاله رفت بیرون رو نگاه کرد و وقتی 

مطمئن شدیم که اون دو تا مامور رفتن ، از تو دستشویی صداش کردیم.اومد بیرون و یه نگاه به من کرد و یه لبخندی زد و 

رفت.همین من و ژاله فقط نگاهش کردیم وقتی رفت، ژاله با خنده گفت 

انگار موش زبونش رو خورده  

بهش تشکر کردن رو یاد ندادن.انگار از اون بچه پولداراس که خیلی لوسش کردن 

بیا بریم دریا، ولش کن 

دو تایی اومدیم بیرون.تو محوطه ی دانشگاه هنوز اوضاع شلوغ پلوغ بود.از مامورا خبری نبود ، اما دانشجوا ، گله به 

گله دور هم جمع شده بودن و با همدیگه حرف می زدن. دو تایی رفتیم سر کلاس اما تو کلاس پرنده پر نمی زد.معلوم شد 

که کلاسای درس به خاطر این جریان تعطیل شده.اومدیم تو حیاط و شروع کریدم به قدم زدن.از کنار دانشجوا رد می شدیم 

و به حرفاشون گوش می کردیم.همونجور که داشتم راه می رفتم یه دفعه یکی از پشت زد رو شونه م !تا برگشتم دیدم 

خودشه سایه ی سیاه 

بفرمایین خودکارتون اون هفته که ازتون گرفتم ، یادم رفت بهتون پسش بدم  

نگاهم رو از تو صورتش بردم طرف دستش که به طرفم دراز شده بود.خیلی هول شده بودم. آروم دستمو دراز کردم وخودکار رو ازش گرفتم اسم من فریبرزه 

نمیدونم چرا یه دفعه از دهنم پرید

.میدونم 

بله ؟ 

 دیگه اونقدر هول شده بودم که نگو!خدایی شد ژاله اومد کمکم و گفت

اسم منم ژاله س اینم دوستم دریاس  

دریا؟ 

وقتی اسمم رو به این حالت گفت نمیدونم چرا بیخودی خجالت کشیدم و صورتم گر گرفت انگار یه دفعه از اسم خودم بدم  

اومد.نمیدونستم الان باید چی بگم که ژاله دوباره کمک کرد و گفت 

اونا کی بودن که دنبالتون کرده بودن؟ 

انتظامات دانشگاه 

چرا دنبالتون کرده بودن؟  

داشتن یه دانشجو رو می گرفتن که من رفتم کمکش 

چه جالب !

ادامه دارد......


➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

 قسمت بیستم داستان دنباله دار #تنها_عشق_زندگیم را فردا شب در کانال و وبلاگ عارفانه دنبال کنید.

ادامه مطلب

نظرات ارسال شده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی