- نویسنده :
- بازدید : [۸۹۵] مشاهده
- دسته بندی : دسته: داستان تنها عشق زندگیم ,
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_نهم
♦️دیشب خیلی منتظرت شدم چرا زنگ نزدی؟
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_نهم
♦️دیشب خیلی منتظرت شدم چرا زنگ نزدی؟
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_هشتم
♦️راست می گفت خودمم از این رفتارم گیج شده بودم نگاهش کردم و گفتم
نمی دونم چرا اینطوری شدم ژاله!خودمم موندم
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_هفتم
♦️دستشو کشیدم و با خودم بردم.یه خرده که جلوتر رفتیم،صدای دست زدن و خوندن شنیدیم!
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_ششم
♦️جوابشو ندادم و شروع کردم به خوردن غذا ژاله برای اینکه حرف رو عوض کرده باشه گفت »
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_پنجم
♦️هر حرکت کوچیکی که می کرد،
✅دانستنی✅
بهبود سنگ مثانه
✨مصرف روزانه 3 فنجان آب انگور ( قرمز یا زرد)،در درمان سنگ کلیه و مثانه فوق العاده مفید است.
#تنها_عشق_زندگیم
#قسمت_چهارم
♦️به این چیزا فکر می کردم که یه دفعه در کلاس وا شد و یه پسر بلند قد و خوش هیکل اومد تو بی اختیار نظر همه بهش جلب
شد؛مخصوصا دخترا!یه سکوت عجیبی تو کلاس ایجاد شده بود.نمی دونم چه جوری بگم اما این پسر با همه ی پسرای دیگه فرق داشت!چشم و ابرو مشکی و با موهای سایه و پر پشت و بلند که معلوم بود قبل از اومدن فقط یه چنگ توشون زده.یه شلوار جین مشکی پوشیده بود با یه بلوزخیلی قشنگ مشکی.ابرو های پر و کشیده ای داشت و اسکلت صورتش
خیلی خوش فرم بود.سبیل نداشت اما معلوم بود که یکی دو روز صورتش رو اصلاح نکرده.بر خلاف تمام پسرا که با لبخند وارد کلاس می شدند،اون خیلی سرد وارد کلاس شد و بدون اینکه حتی به یه دختر نگاه بکنه،اومد ردیف آخر کلاس و یه گوشه که کسی نبود رو یه صندلی نشست.با نشستن اون،یکی یکی،سر دخترا به بهانه های مختلفی برگشت عقب.اما ..